ساعتهای تلف شده انتظار

 

حضورت
ثانیه ها را امتداد می دهد
به غروب    ...
نسیم پنجره ها را
دوباره می گشاید
و ترانۀ سالهای انتظار
در حنجرۀ مرغان عشق
تکرار می شود .
بی تابانه نگاه می کنم
به خیابان...
و تو با چشمانی مشتا ق
انگار ازا انتهای کوچه ای مه آلود و سرد
خودت را می رسانی
کنار دری که  زمانی
چشمان نگرانم
نیمه بازش می گذاشت
 ...
ومن اینک دوباره
حس می کنم که تو را
پیدا کرده ام
میان ساعتهای تلف شدۀ انتظار ...

[ پنج شنبه 12 اسفند 1389برچسب:ساعتهای تلف شده,

] [ 8:28 ] [ نیلوفر ]

[ ]